واکاوی نهضت تحریم تنباکو
حمایت تاریخی علما از تولید ملی
میرزای شیرازی و شبکه روحانیت پیرامونی او با رصد دقیق فضای کشور که افزایش واردات محصولات فرنگی به ایران و ازدیاد تجارت با غرب را نشان می داد و با درک این موضوع که وابستگی اقتصادی به طبع خود وابستگی سیاسی ایران را به همراه خواهد داشت.
سرویس سیاسی بی باک؛ محمد رضا یل: همه ما مبتنی بر فهم مشترکی از تاریخ - که ما را از تحقیق بیشتر باز می دارد – با دیدن این تیتر تصور می کنیم، حتما نگارنده این گونه نگاشته که: ناصرالدین شاه در سفر فرنگ امتیاز انحصاری خرید و فروش تنباکو را در قالب قرارداد رژی به فردی انگلیسی به نام تالبوت می سپارد، در نتیجه تجار ایرانی متضرر می شوند و مرجعیت دینی هم تا چنین می بیند آنی و کم تر از آنی حکم تحریم می دهد و مردم طبعیت می کنند و استعمار انگلیس و استبداد شاه مجبور می شوند تسلیم شوند. در نتیجه مرجعیت دینی مدافع محصول تنباکو (به مثابه تولید ملی) می شود! و این یعنی حمایت از تولید ملی!
ولی لیکن این یادداشت بر آن است تا این تحلیل را اثبات نماید که، میرزای شیرازی و شبکه روحانیت پیرامونی او با رصد دقیق فضای کشور که افزایش واردات محصولات فرنگی به ایران و ازدیاد تجارت با غرب را نشان می داد و با درک این موضوع که وابستگی اقتصادی به طبع خود وابستگی سیاسی ایران را به همراه خواهد داشت.
طی فرآیندی حساب شده با بصیرت افزایی عمومی وسازماندهی اجتماعی در زمان مناسب به مقابله و قیام بر علیه استبداد و استعمار برود. تحلیلی که در آثار مورخان منصف مسلمان از جمله استاد علی ابوالحسنی (منذر)، دکتر موسی نجفی و موسی فقیه حقانی و ... دیده می شود.
همچنین این یادداشت بر آن است گرد غفلتی که بر واقعه تاریخی تحریم تنباکو نشسته را بزداید. واقعه ای که پردازندگان به آن در عمیق ترین سطح تحلیل تاریخی، آن را اولین مواجهه جدی مردم به رهبری و زعامت روحانیت و مرجعیت دینی با استبداد معرفی می کنند که نتیجه آن پیروزی مردم و روحانیت و جلوگر شدن قدرت عظیم مرجعیت دینی بر عوامل استبداد داخلی و استعمار خارجی شد.
جلوه گریی که شهید مدرس در کتاب زرد خود درباره آن اینگونه می نگارد: "مأموران آشکار و مخفی امپراطوری در انگلیس، چند برابر شدند تا قدرتی که قرار داد را بر هم زد بشناسند، و معلوم بود که روحانیت اسلام مورد غضب انگلیس ها قرار خواهد گرفت... من خود وقتی در نجف با میرزا صاحب فتوا این مطلب را در میان گذاشتم تصدیق کرد و قطرات اشک را در چشمانش دیدم و این گریه در زمانی بود که انقلاب تنباکو به موفقیت و پیروزی رسیده بود؛ [میرزا] گفت : « سید تو نگذار چنین اتفاقی بیفتد »"
همه آنچه اشاره شد بخشی از تاریخ است اما آنچه در ادامه به خوانش خوانندگان خواهد رسید، پرداختن به بخش دیگری از این واقعه است که بیشتر مبتنی بر چرایی نهضت تحریم تنباکو، نقل تاریخ می کند.
تاریخ را از سال های ابتدایی قرن نوزدهم میلادی آغاز می کنیم. دوره ای که استعمار انگلستان در عهد ناصری نفوذ خود را بیش از پیش بر ایران افزایش می دهد و در مواجهه خود با ایران، به دنبال ازدیاد روابط تجاری است.
روابطی که با ایجاد "وابستگی" اقتصادی زمینه تسلط سیاسی را فراهم می نمایند. شبکه روحانیت شیعه در ایران با محوریت دو تن از شاگردان "میرزای شیرازی" به نام های آیت الله شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی معروف به آقا نجفی اصفهانی در اصفهان و آیت الله شیخ فضل الله نوری در تهران، تحت زعامت "میرزای شیرازی" ، متوجه این تجارت رو به ازدیاد می شوند جهت مقابله با وابستگی اقتصادی در صدد مقابله با آن بر می آیند.
در تایید این موضوع دوسال قبل از اعلان تحریم تنباکو، وزیر مختار انگلیس – سردرمندولف – در نامه ای که برای امین السلطان می فرستد و او نیز متن نامه را عینا برای ناصرالدین شاه ارسال می دارد، چنین می نویسد:
"محترما خاطر ملوکانه را از وجوب سد راه صدمه و اذیت مجدد به اصفهان به واسطه فساد و فتنه انگیزی این شخص مستحضر می دارد. چون تجارت خارجه رو به ازدیاد است و چندین تجارتخانه در آن محل احداث شده است. خیلی محل افسوس خواهد بود که حادثه ای که اسباب واهمه سکنه اروپایی آنجا باشد، حادث شود."1
12 ذیقعده 1307، برابر با 12 ژولای 1810
این شخص که در این تلگراف به آن اشاره شده است همان آیت الله شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی است که عمکردش موجبات ترس از آسیب به تجارت رو به ازدیاد انگلیس را در دل سفیر انگلس ایجاد نموده است.
نکته قابل توجه در این تلگراف، قضیه «رو به ازدیاد بودن تجارت خارجه» است؛ و هراس و احساس مخاطره سفیر کبیر دولت امپراطوری بی غروب انگلیس، از آن است که نکند «حادثه ای که اسباب واهمه سکنه اروپایی باشد، حادث شود». تاریخ این هشدار تلگرافی، دو سال قبل از تحریم تنباکو است.
سه سال پیش از تحریم تنباکو شیخ فضل الله نوری هم با طرح یک مسئله از بزرگ استاد خود، میرزای شیرازی تکلیف شرعی مردم را در برابر «نفوذ اقتصادی اجنبی» که با ورود قند غربی به ایران شکل آشکاری یافته بود را خواستار می شود؛ میرزا حسن شیرازی نیز استفتاء و فتوایی مفصلی را اعلام می دارد که در بخشی از آن آمده است :
"مسئله 1 در جواب سوال از قند و غیره، آنچه نوشته بودید از ترتیب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کفر به محروسه ایران صانهاالله تعالی عن حوادث الزمان؛ صواب، و همیشه ملتفت به آن ها و اضعاف آن که مایه خرابی دین و دنیای مسلمین است بوده ام و از اقدام شما در تهیه دفع آن ها که باید محض غیرت دین و خیر خواهی مسلمین باشد، زیاده مسرور شدم و البته به هر وسیله که ممکن باشد، رفع این مفاسد باید بشود ... و لکن عجیب است از اقبال در خوردن مثل قند مجلوب از آن حدود (جلب شده از ممالک استعماری)، با شیوع این همه اخبار؛ چنانچه اینجانب محض استماع، از این قذارات بالطبع متنفر و از خوردن آن مجانبت (اجتناب) می کنم – ان شاءالله تعالی ... بر این تقدیر ان شاءالله آنچه تکلیف است، در مقام پیشرفت این امر از بیان و اعلان و نحو آن کوتاهی نخواهد شد..."2
در این فتوا زعیم شیعه حضرت آیت الله العظمی میرزای شیرازی، بر حمل اجناس از بلاد کفر به محروسه ایران ترتیب مفاسد قائل می شوند و آن را مایه خرابی دین و دنیای مسلمین می دانند و از اذعان می دارند که از خورد قند خارجی متنفرند و اجتناب می کنند و از اقدام شیخ فضل الله در مقابله با آن ابراز مسرت می نمایند.
لازم به ذکر است این فتوا توسط شیخ فضل الله نوری در تمام ایران منتشر شد. پس از انتشار فتوای میرزای شیرازی مبنی بر ترتیب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کفر در سراسر ایران خطر استیلای اقتصادی اجنبی نخست در مجالس و محافل خاص علما و سپس به شکل روشن تر در منازل و مجالس عمومی ایشان مطرح و سرانجام نقل مساجد و محافل مؤمنین و دستمایه جنبه های اجتماعی و سیاسی سخنرانی های مذهبی خطبا و وعاظ شده است.
تقریبا در همین مرحله، دو دستخط از ناصرالدین شاه در دست که در یکی از آن ها، به نائب السلطنه خویش، کامران میرزا، می نویسد : "این حاجی ملا فیض الله در بندی و مردیکه سفیه و بی معنی است، تمام اوقات رمضان و محرم و غیره را در منبر، به جز فضولی و حرف مفت زدن کار دیگری ندارد وتکلیف وعظ خود را به نامربوط گفتن و حرف های دولتی زدن(!) قرار داده است. فورا او را از طهران اخراج کرده، به همان دربند قفقاز که وطن اصلی اوست، برود!"3 و در باره واعظ دیگری به نام «ملا باقر واعظ» در دستخط دیگری با کلمات مستهجنی که نمودار عصبانیت آمیخته با بی فرهنگی شاه است، بازهم به نائب السلطنه خود می نویسد : "به او بگو : ای مرتیکه خر! تو واعظ هستی. روی منبر روضه بخوان. چه کار داری از تکیه ی دولت حرفی بزنی؟ اگر یک دفعه دیگر شنیده شود غیر از وعظ و روضه خوانی، در مجلس حرفی زده ای، پدرت را آتش زده، از ایران خارجت خواهند کرد!"4
این سندها به خوبی نشان دهند شرایطی است که میرزای شیرازی توسط شاگردانش با بصیرت بخشی، فضای اجتماعی مردم ایران را متوجه نفوذ اقتصادی غرب می کنند.
در رابطه با فضای به وجود آمده می توان به سند دیگری اشاره کرد که در آن یک انگلیسی در تاریخ 29 آوریل سال 1891 م. برابر با بیستم رمضان سال 1308 ه.ق . یعنی در رمضان قبل از انتشار فتوای تحریم تنباکوی میرزا شیرازی، طی نامه ای برای انگلیسی دیگری به سالیسبوری نوشته است.
این نامه، سندی است ارزنده از ظهور جو مقابله با سلطه اقتصادی اجنبی در جریان وعظ و خطابه روحانیون و مجالس مذهبی مردم ایران. او در این نامه می نویسد : "ملایان متعصب همه جا علیه « تسلیم مسلمانان به کفار » وعظ می کنند و می گویند تجارت، معدن، بانک، جاده و دخانیات را به اروپاییان فرخته اند؛ چه دیدی کشتزارهای غله و زنان مسلمان را هم ببرند ."5
در همین زمانه است که ناصر الدین شاه با امضای قرار داد رژی، انحصار امتیاز تنباکوی ایران را به انگلیسی ها می سپارد و این کبریتی می شود بر انبار باروت آگاهی مردم که توسط شبکه اجتماعی روحانیت با محوریت میرزای شیرازی شکل گرفته بود. ا
ولین جرقه در اصفهان روی می دهد که در آن خرید و فروش تنباکو از طرف روحانیت « حرام » اعلان می شود؛ رهبری روحانیت را در شهر اصفهان که در آن روز بزرگ ترین و فعال ترین حوزه علمیه ایران بود، آیت الله شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی بر عهده داشت. به تلگراف زیر که گزارشی است که از تلگرافخانه اصفهان به مرکز « تهران » رسیده است، توجه کنید :
"دیروز شنبه را آقانجفی و شیخ محمد علی (برادر آقانجفی) اعلانات چندی درب مساجد و معابر چسبانیده، استعمال تنباکو را حرام و حمایت کنندگان فرنگی مرتد و عمله جات دخانیات را نجس خوانده و نوشته اند کسی از این جماعت را که دخالت در کار فرنگی دارند، به حمام و مسجد و سقاخانه راه ندهند. در حمام ها و قهوه خانه ها و مجالس علما و تجار و غیره، قلیان موقوف است. طلبه ها در هر نقطه که قلیان دیده، شکسته و ..."6
در شیراز هم حضرت آیت الله سید علی اکبر فال اسیری (داماد حضرت آیت الله العظمی میرزای شیرازی) نهضت اصفهان را امتداد بخشیده و به اوج می رساند. این عالم مجاهد، پس از آماده ساختن مردم، بر منبر می رود و در پایان نطق شور انگیز خود، شمشیری از زیر عبا بر می آورد و اعلام می کند : " موقع جهاد عمومی است. ای مردم! بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دوقطره خون دارم. هر بیگانه ای که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید، شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد" 7
در تبریز هم، مجتهد بزرگ شهر، مرحوم حاج میرزا جواد آقا تبریزی، قیام می کند. مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقا در نامه ای به ناصرالدین شاه می نویسد : "42 سال است سلطنت می کنی. محض طمع، مملکت خودت را قطعه قطعه به فرنگ فروخته ای؛ خود دانی. اما ما اهالی آذربایجان خودمان را به فرنگی نمی فروشیم و تا جان داریم می کوشیم."8
در همین شرایط آیت الله آقانجفی اصفهانی، مرحوم آقا منیرالدین بروجردی را که از علمای اصفهان است، برای عرض گزارش مربوط به نهضت و تأیید حکم تنباکو ؛ که علمای اصفهان، شیراز، تبریز و بعضی علمای دیگر آن را عنوان کرده بودند، شبانه رهسپار عتبات می کنند؛ حاج آقا منیرالدین بروجردی، خدمت زعیم جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی میرزای شیرازی می رسد و با اعلام آمادگی علما و مردم با حکم تحریم به اصفهان مراجعت می کند.
حکم میرزا خلاصه و کوتاه و شکننده بود:
« بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بایّ نحو کان، در حکم محاربه با امام زمان (عج) صلوات الله و سلامه علیه است.»
حرره الاقل ، محمد حسن الحسینی
این حکم کار را به جایی رساند که شیخ حسن کربلایی در کتاب تاریخ دخانیه می نویسد : " کار به جایی رسید که یهود و نصاری نیز به متابعت از اسلام، دخانیه را در ظاهر متارکه نمودند."9
در تهران هم که حضرت آیت الله شیخ فضل الله نوری شاگرد دیگر میرزای شیرازی حضور داشت وقتی حکم تحریم تنباکو در میان مردم شایع می شود. همه به تلگراف خانه ها هجوم می برند تا صحت حکم را از اصفهان جویا شوند. اما دولتیان کارشکنی و ممانعت می کنند.
به دلیل سردی بسیار شدید هوا پس از گذشت چند روز حکم مرجع علی الاطلاق شیعیان و نایب رشید امام زمان (عج) مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی – رضوان الله تعالی علیه – به تهران و به دست مجتهد بزرگ تهران میرزای آشتیانی می رسد درست از همین مقطع است شکوهمند ترین لحظات تاریخ در نهضت تحریم تنباکو آغاز می شود.
حکم میرزا در روز پنج شنبه اول جمادی الاولی سنه 1309 ه.ق به تهران و به دست مرحوم آشتیانی می رسد. در همان نیمروز اول ، حدود صد هزار نسخه از حکم میرزا نوشته می شود و به خوبی در تهران و سراسر ایران انتشار میابد. روز شنبه سوم جمادی الاولی، در سرتاسر ایران، هیچ کس دخانیات مصرف یا معامله نمی کند.
همانگونه که پیش تر اشاره شد همه این عملکرد ها نتیجه فضایی بود که میرزای شیرازی با نمود یافتن ورود اجناس خارجی و ازدیاد تجارت خارجی در اندیشه ها و دل های مردم ایجاد کرد. و در زمان مناسب ضربه سهمگین خود را وارد نمود. ضربه ای که دربار شاه نیز از آن مصون نماند. در این باره در خاطرات روزانه اعتمادالسلطنه، چنین نوشته شده است :
" طوری مسئله تنباکو مهم است که حتی اندرون شاه به هیچ وجه نمی کشند! شنیدم شاه فرموده بود به زن های خودش که «کی قلیان را حرام کرده؟ بکشید. این چه حرفی است!». یکی از خانم های آبرومند عرض کرده بود : «همان کسی که ماها را به شما حلال کرده ...». شاه فرموده بود : «من میکشم؛ شما هم بکشید». یکی از زن ها گفته بود : «شما دو خواهر را هم با هم گرفتید! تکلیف مردم این نیست که تقلید شما را بکنند». "10
با تنگ شدن عرصه بر عوامل استبداد و استعمار و پس ناکام ماندن مکره های بسیاری که جهت مقابله با فتوای میرزا صورت گرفت.
شاه، عبدالله خان والی را نزد میرزای آشتیانی می فرستد با این پیغام که:"یا باید در ملأ عام قلیان بکشید و یا از ایران خارج شوید." میرزا آشتیانی با کمال صراحت و قاطعیت می گوید: : " نقض حکم حجۀ الاسلام از هیچ رو برایم ممکن نیست؛ ولی از تهران می روم. امروز را مهلت دهید تا وسیله حرکت فراهم کنم؛ فردا البته خواهم رفت."
امین السلطان به دستور شاه، حکم تبعید میرزای آشتیانی را خطاب به نائب السلطنه – حکمران تهران- نوشت.
خبر اخراج بزرگترین روحانی تهران در سراسر شهر پیچید. هیجان مردم را در بر گرفت. مردم تهران، آماده قیام همگانی شده بودند. روز دوشنبه سوم جمادی الثانی، عظیم ترین روز در تاریخ نهضت تنباکو و روز شکسته شدن هیمنه ای بود که غرب برای مدت یک صد سال در ایران ساخته و پرداخته بود ... صبح روز دوشنبه، ابتدا علما و اهل علم دسته دسته از هر محله رو به سنگلج که محل نزدیک ایشان (میرزای آشتیانی) است، روانه شدند.
اول کسی که از علما در آن روز به منزل میرزای آشتیانی وارد شد و همصدا با ایشان گردید، آقا حاج شیخ فضل الله مجتهد نوری بود.
کم کم جمعیت مردم زیاد شد؛ تا قریب ظهر، همینطور فوج فوج از هر صنف به سنگلج آمده، مجتمع شدند.
هنگام ظهر، دیگر نوبت به زنان رسید. زنان نیز دسته دسته، فوج فوج جمع آمده، جمعیت زنان نیز انبوه شد. پس از این جماعت، اول کار زنان بود که روانه بازارها شدند؛ هر دکان گشوده دیدند، خواهی نخواهی بستند تا کار به جایی رسید که در تمامی شهر به این عظمت، یک دکان دیگر گشوده نماند.
این جمعیت زنان با آن انبوهی و کثرت، پس از بستن بازار، تماما سرهایشان را از روی چادر به علامت عزا گل گرفتند و فریاد و فغان کنان رو به ارک دولت رفتند.
جمعیت مردان نیز با گریه و فغان و « وا سلاما » گویان از دنبال زنان روانه شدند. ... در میدان ارک مجتمع شدند ... زنان به زنده و مرده شاه، از قسم و رقم فحش و دشنام و بدگویی و نفرین، ابدا خودداری نداشته، تا آنجا که تصورشان می رسید، از هیچ روی فروگذاری نداشته ...، یک مرتبه ضجه « یا علی » و « یاحسین » از تمامی مخلوق بلند می شد. از چنین هنگامه عظیمی که دفعتا در میدان ارک برپا گردید، تمامی اجزای دولت، خاصه حرمسرای سلطنتی را وحشت و دهشت عظیمی فرا گرفته،خرد و بزرگ دربار مضطرب شدند. ... معتمدالسلطان طاقت از کف داد؛ رو به تنی چند از آنان نمود و مختصر پرخاشی کرد.
هنوز آخرین کلمه از دهانش در نیامده بود که ناگهان زنان انقلابی به سویش حمله ور شدندو پیش از آن که به خود آید، در زیر ضربات مشت و لگد از حال رفت. معین نظام به سوی سربازان مخصوص نایب السلطنه که به شرارت و بدخواهی معروف بودند و به « گروه بی پدران » شهرت داشتند، رفت و به آنان فرمان شلیک داد.
این گروه « بی پدران » نیز به یکباره به طرف همه این معیت زن و دختر و بزرگ و کوچک شلیک کردند.
مسلمانان مانند برگ خزان فرو ریختند. شماره دقیق کشتگان به دست نیامد؛ ولی نوشته شده است که : « عموم مردم را چنان جوش و خروش فرا گرفت که در آن حال هیچ کس از مباشرت جنگ و مصادمت توپ و تفنگ، اصلا اندیشه و پروایی نبود؛ سهل است که از بزرگ و کوچک و زن و مرد، هیچ کس را به جز کشته شدن آرزویی نبود ...»
طبق گزارش « دوبالوا » (وزیر مختار فرانسه): « در ایران، آن روز یک « انقلاب » بود نه یک طغیان. »11
این روز و این واقعه سرمایه و قدرت اجتماعی روحانیت را به منحصه ظهور گذاشت. یکی از ظرافت های تاریخ این است که این روز را می توان با روز 15 خرداد 1342 مقایسه کرد. چرا که در این روز همانند 15 خرداد مردم برای دفاع از عالم دینی قیام کردند. نکته جالب تر آنکه همانگونه که 15 سال پس از 15 خرداد 42 انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. درست پس از 15 سال از این قیام مردمی که در اعتراض به تبعید میرزای آشتیانی صورت گرفته بود، انقلاب مشروطه به پیروزی رسید.
از این واقعه و همچنین همه آنچه که پیشتر به آن اشاره شد می توان نتیجه گرفت که، اندیشه اقتصادی و استقلال طلبانه میرزای شیرازی و شاگردان او مبتی بر «عدم وابستگی اقتصادی و حمایت از تولید ملی» بوده که طی فرآیندی با مدیریت مرجعیت دینی به قیام عظیم تحریم تنباکو و لغو امتیاز رژی منجر شد است.
اما در این مقطع متوقف نشد چرا که اندیشه حمایت از تولید ملی توسط مرحوم حضرت آیت الله آقا نجفی اصفهانی به همراه برادرش حاج آقا نورالله در جهت مقابله با تسلط و نفوذ اقتصادی ممالک استعماری امتداد یاقت و به اقدامات بسیاری منجر شد که شاید در تاریخ معاصر بی نظیر باشد.
جدایی از عملکرد درخشان ایشان در ماجرای نهضت تحریم تنباکو، با حمایت های بی دریغ آقا نجفی و تلاش های مستمر آقا نورالله و همراهی برخی علما و تجار متدین آن روزگار، جهت تولید اجناس داخلی و بی نیازی از اجناس خارجی شرکت اسلامیه به سال 1316 ه.ق تأسیس و تحریم منسوجات فرنگی و کاربرد اقمشه بافندگان وطنی در قالب شرکت اسلامیه، به تدریج یک جریان و حرکت عمومی در سراسر کشور شد.12
پی نوشت و منابع:
1. ابراهیم صفایی، اسناد سیاسی دوره قاجاریه، تهران، بابک، 1357
2.دکتر موسی نجفی – موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1388
3. ابراهیم صفایی، اسناد سیاسی دوره قاجاریه، تهران، بابک، 1357
4. همان
5. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج اول، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع)، ص 106
6. دکتر موسی نجفی – موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1388
7. شیخ حسن کربلایی، رساله « تاریخ دخانیه » کتاب سده تحریم تنباکو ، دفتر دوم
8.همان
9.همان
10. محمد حسن خان اعتماد السلطنه، چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه (جلد اول المآثر والآثار) به کوشش ایرج افشار. تهران، انتشارات اساطیر، 1363.
11. دکتر موسی نجفی – موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1388
12. روزنامه حبل المتین. ش 20. دوشنبه 14 ی القعده
ولی لیکن این یادداشت بر آن است تا این تحلیل را اثبات نماید که، میرزای شیرازی و شبکه روحانیت پیرامونی او با رصد دقیق فضای کشور که افزایش واردات محصولات فرنگی به ایران و ازدیاد تجارت با غرب را نشان می داد و با درک این موضوع که وابستگی اقتصادی به طبع خود وابستگی سیاسی ایران را به همراه خواهد داشت.
طی فرآیندی حساب شده با بصیرت افزایی عمومی وسازماندهی اجتماعی در زمان مناسب به مقابله و قیام بر علیه استبداد و استعمار برود. تحلیلی که در آثار مورخان منصف مسلمان از جمله استاد علی ابوالحسنی (منذر)، دکتر موسی نجفی و موسی فقیه حقانی و ... دیده می شود.
همچنین این یادداشت بر آن است گرد غفلتی که بر واقعه تاریخی تحریم تنباکو نشسته را بزداید. واقعه ای که پردازندگان به آن در عمیق ترین سطح تحلیل تاریخی، آن را اولین مواجهه جدی مردم به رهبری و زعامت روحانیت و مرجعیت دینی با استبداد معرفی می کنند که نتیجه آن پیروزی مردم و روحانیت و جلوگر شدن قدرت عظیم مرجعیت دینی بر عوامل استبداد داخلی و استعمار خارجی شد.
جلوه گریی که شهید مدرس در کتاب زرد خود درباره آن اینگونه می نگارد: "مأموران آشکار و مخفی امپراطوری در انگلیس، چند برابر شدند تا قدرتی که قرار داد را بر هم زد بشناسند، و معلوم بود که روحانیت اسلام مورد غضب انگلیس ها قرار خواهد گرفت... من خود وقتی در نجف با میرزا صاحب فتوا این مطلب را در میان گذاشتم تصدیق کرد و قطرات اشک را در چشمانش دیدم و این گریه در زمانی بود که انقلاب تنباکو به موفقیت و پیروزی رسیده بود؛ [میرزا] گفت : « سید تو نگذار چنین اتفاقی بیفتد »"
همه آنچه اشاره شد بخشی از تاریخ است اما آنچه در ادامه به خوانش خوانندگان خواهد رسید، پرداختن به بخش دیگری از این واقعه است که بیشتر مبتنی بر چرایی نهضت تحریم تنباکو، نقل تاریخ می کند.
تاریخ را از سال های ابتدایی قرن نوزدهم میلادی آغاز می کنیم. دوره ای که استعمار انگلستان در عهد ناصری نفوذ خود را بیش از پیش بر ایران افزایش می دهد و در مواجهه خود با ایران، به دنبال ازدیاد روابط تجاری است.
روابطی که با ایجاد "وابستگی" اقتصادی زمینه تسلط سیاسی را فراهم می نمایند. شبکه روحانیت شیعه در ایران با محوریت دو تن از شاگردان "میرزای شیرازی" به نام های آیت الله شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی معروف به آقا نجفی اصفهانی در اصفهان و آیت الله شیخ فضل الله نوری در تهران، تحت زعامت "میرزای شیرازی" ، متوجه این تجارت رو به ازدیاد می شوند جهت مقابله با وابستگی اقتصادی در صدد مقابله با آن بر می آیند.
در تایید این موضوع دوسال قبل از اعلان تحریم تنباکو، وزیر مختار انگلیس – سردرمندولف – در نامه ای که برای امین السلطان می فرستد و او نیز متن نامه را عینا برای ناصرالدین شاه ارسال می دارد، چنین می نویسد:
"محترما خاطر ملوکانه را از وجوب سد راه صدمه و اذیت مجدد به اصفهان به واسطه فساد و فتنه انگیزی این شخص مستحضر می دارد. چون تجارت خارجه رو به ازدیاد است و چندین تجارتخانه در آن محل احداث شده است. خیلی محل افسوس خواهد بود که حادثه ای که اسباب واهمه سکنه اروپایی آنجا باشد، حادث شود."1
12 ذیقعده 1307، برابر با 12 ژولای 1810
این شخص که در این تلگراف به آن اشاره شده است همان آیت الله شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی است که عمکردش موجبات ترس از آسیب به تجارت رو به ازدیاد انگلیس را در دل سفیر انگلس ایجاد نموده است.
نکته قابل توجه در این تلگراف، قضیه «رو به ازدیاد بودن تجارت خارجه» است؛ و هراس و احساس مخاطره سفیر کبیر دولت امپراطوری بی غروب انگلیس، از آن است که نکند «حادثه ای که اسباب واهمه سکنه اروپایی باشد، حادث شود». تاریخ این هشدار تلگرافی، دو سال قبل از تحریم تنباکو است.
سه سال پیش از تحریم تنباکو شیخ فضل الله نوری هم با طرح یک مسئله از بزرگ استاد خود، میرزای شیرازی تکلیف شرعی مردم را در برابر «نفوذ اقتصادی اجنبی» که با ورود قند غربی به ایران شکل آشکاری یافته بود را خواستار می شود؛ میرزا حسن شیرازی نیز استفتاء و فتوایی مفصلی را اعلام می دارد که در بخشی از آن آمده است :
"مسئله 1 در جواب سوال از قند و غیره، آنچه نوشته بودید از ترتیب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کفر به محروسه ایران صانهاالله تعالی عن حوادث الزمان؛ صواب، و همیشه ملتفت به آن ها و اضعاف آن که مایه خرابی دین و دنیای مسلمین است بوده ام و از اقدام شما در تهیه دفع آن ها که باید محض غیرت دین و خیر خواهی مسلمین باشد، زیاده مسرور شدم و البته به هر وسیله که ممکن باشد، رفع این مفاسد باید بشود ... و لکن عجیب است از اقبال در خوردن مثل قند مجلوب از آن حدود (جلب شده از ممالک استعماری)، با شیوع این همه اخبار؛ چنانچه اینجانب محض استماع، از این قذارات بالطبع متنفر و از خوردن آن مجانبت (اجتناب) می کنم – ان شاءالله تعالی ... بر این تقدیر ان شاءالله آنچه تکلیف است، در مقام پیشرفت این امر از بیان و اعلان و نحو آن کوتاهی نخواهد شد..."2
در این فتوا زعیم شیعه حضرت آیت الله العظمی میرزای شیرازی، بر حمل اجناس از بلاد کفر به محروسه ایران ترتیب مفاسد قائل می شوند و آن را مایه خرابی دین و دنیای مسلمین می دانند و از اذعان می دارند که از خورد قند خارجی متنفرند و اجتناب می کنند و از اقدام شیخ فضل الله در مقابله با آن ابراز مسرت می نمایند.
لازم به ذکر است این فتوا توسط شیخ فضل الله نوری در تمام ایران منتشر شد. پس از انتشار فتوای میرزای شیرازی مبنی بر ترتیب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کفر در سراسر ایران خطر استیلای اقتصادی اجنبی نخست در مجالس و محافل خاص علما و سپس به شکل روشن تر در منازل و مجالس عمومی ایشان مطرح و سرانجام نقل مساجد و محافل مؤمنین و دستمایه جنبه های اجتماعی و سیاسی سخنرانی های مذهبی خطبا و وعاظ شده است.
تقریبا در همین مرحله، دو دستخط از ناصرالدین شاه در دست که در یکی از آن ها، به نائب السلطنه خویش، کامران میرزا، می نویسد : "این حاجی ملا فیض الله در بندی و مردیکه سفیه و بی معنی است، تمام اوقات رمضان و محرم و غیره را در منبر، به جز فضولی و حرف مفت زدن کار دیگری ندارد وتکلیف وعظ خود را به نامربوط گفتن و حرف های دولتی زدن(!) قرار داده است. فورا او را از طهران اخراج کرده، به همان دربند قفقاز که وطن اصلی اوست، برود!"3 و در باره واعظ دیگری به نام «ملا باقر واعظ» در دستخط دیگری با کلمات مستهجنی که نمودار عصبانیت آمیخته با بی فرهنگی شاه است، بازهم به نائب السلطنه خود می نویسد : "به او بگو : ای مرتیکه خر! تو واعظ هستی. روی منبر روضه بخوان. چه کار داری از تکیه ی دولت حرفی بزنی؟ اگر یک دفعه دیگر شنیده شود غیر از وعظ و روضه خوانی، در مجلس حرفی زده ای، پدرت را آتش زده، از ایران خارجت خواهند کرد!"4
این سندها به خوبی نشان دهند شرایطی است که میرزای شیرازی توسط شاگردانش با بصیرت بخشی، فضای اجتماعی مردم ایران را متوجه نفوذ اقتصادی غرب می کنند.
در رابطه با فضای به وجود آمده می توان به سند دیگری اشاره کرد که در آن یک انگلیسی در تاریخ 29 آوریل سال 1891 م. برابر با بیستم رمضان سال 1308 ه.ق . یعنی در رمضان قبل از انتشار فتوای تحریم تنباکوی میرزا شیرازی، طی نامه ای برای انگلیسی دیگری به سالیسبوری نوشته است.
این نامه، سندی است ارزنده از ظهور جو مقابله با سلطه اقتصادی اجنبی در جریان وعظ و خطابه روحانیون و مجالس مذهبی مردم ایران. او در این نامه می نویسد : "ملایان متعصب همه جا علیه « تسلیم مسلمانان به کفار » وعظ می کنند و می گویند تجارت، معدن، بانک، جاده و دخانیات را به اروپاییان فرخته اند؛ چه دیدی کشتزارهای غله و زنان مسلمان را هم ببرند ."5
در همین زمانه است که ناصر الدین شاه با امضای قرار داد رژی، انحصار امتیاز تنباکوی ایران را به انگلیسی ها می سپارد و این کبریتی می شود بر انبار باروت آگاهی مردم که توسط شبکه اجتماعی روحانیت با محوریت میرزای شیرازی شکل گرفته بود. ا
ولین جرقه در اصفهان روی می دهد که در آن خرید و فروش تنباکو از طرف روحانیت « حرام » اعلان می شود؛ رهبری روحانیت را در شهر اصفهان که در آن روز بزرگ ترین و فعال ترین حوزه علمیه ایران بود، آیت الله شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی بر عهده داشت. به تلگراف زیر که گزارشی است که از تلگرافخانه اصفهان به مرکز « تهران » رسیده است، توجه کنید :
"دیروز شنبه را آقانجفی و شیخ محمد علی (برادر آقانجفی) اعلانات چندی درب مساجد و معابر چسبانیده، استعمال تنباکو را حرام و حمایت کنندگان فرنگی مرتد و عمله جات دخانیات را نجس خوانده و نوشته اند کسی از این جماعت را که دخالت در کار فرنگی دارند، به حمام و مسجد و سقاخانه راه ندهند. در حمام ها و قهوه خانه ها و مجالس علما و تجار و غیره، قلیان موقوف است. طلبه ها در هر نقطه که قلیان دیده، شکسته و ..."6
در شیراز هم حضرت آیت الله سید علی اکبر فال اسیری (داماد حضرت آیت الله العظمی میرزای شیرازی) نهضت اصفهان را امتداد بخشیده و به اوج می رساند. این عالم مجاهد، پس از آماده ساختن مردم، بر منبر می رود و در پایان نطق شور انگیز خود، شمشیری از زیر عبا بر می آورد و اعلام می کند : " موقع جهاد عمومی است. ای مردم! بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دوقطره خون دارم. هر بیگانه ای که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید، شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد" 7
در تبریز هم، مجتهد بزرگ شهر، مرحوم حاج میرزا جواد آقا تبریزی، قیام می کند. مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقا در نامه ای به ناصرالدین شاه می نویسد : "42 سال است سلطنت می کنی. محض طمع، مملکت خودت را قطعه قطعه به فرنگ فروخته ای؛ خود دانی. اما ما اهالی آذربایجان خودمان را به فرنگی نمی فروشیم و تا جان داریم می کوشیم."8
در همین شرایط آیت الله آقانجفی اصفهانی، مرحوم آقا منیرالدین بروجردی را که از علمای اصفهان است، برای عرض گزارش مربوط به نهضت و تأیید حکم تنباکو ؛ که علمای اصفهان، شیراز، تبریز و بعضی علمای دیگر آن را عنوان کرده بودند، شبانه رهسپار عتبات می کنند؛ حاج آقا منیرالدین بروجردی، خدمت زعیم جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی میرزای شیرازی می رسد و با اعلام آمادگی علما و مردم با حکم تحریم به اصفهان مراجعت می کند.
حکم میرزا خلاصه و کوتاه و شکننده بود:
« بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو و توتون بایّ نحو کان، در حکم محاربه با امام زمان (عج) صلوات الله و سلامه علیه است.»
حرره الاقل ، محمد حسن الحسینی
این حکم کار را به جایی رساند که شیخ حسن کربلایی در کتاب تاریخ دخانیه می نویسد : " کار به جایی رسید که یهود و نصاری نیز به متابعت از اسلام، دخانیه را در ظاهر متارکه نمودند."9
در تهران هم که حضرت آیت الله شیخ فضل الله نوری شاگرد دیگر میرزای شیرازی حضور داشت وقتی حکم تحریم تنباکو در میان مردم شایع می شود. همه به تلگراف خانه ها هجوم می برند تا صحت حکم را از اصفهان جویا شوند. اما دولتیان کارشکنی و ممانعت می کنند.
به دلیل سردی بسیار شدید هوا پس از گذشت چند روز حکم مرجع علی الاطلاق شیعیان و نایب رشید امام زمان (عج) مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی – رضوان الله تعالی علیه – به تهران و به دست مجتهد بزرگ تهران میرزای آشتیانی می رسد درست از همین مقطع است شکوهمند ترین لحظات تاریخ در نهضت تحریم تنباکو آغاز می شود.
حکم میرزا در روز پنج شنبه اول جمادی الاولی سنه 1309 ه.ق به تهران و به دست مرحوم آشتیانی می رسد. در همان نیمروز اول ، حدود صد هزار نسخه از حکم میرزا نوشته می شود و به خوبی در تهران و سراسر ایران انتشار میابد. روز شنبه سوم جمادی الاولی، در سرتاسر ایران، هیچ کس دخانیات مصرف یا معامله نمی کند.
همانگونه که پیش تر اشاره شد همه این عملکرد ها نتیجه فضایی بود که میرزای شیرازی با نمود یافتن ورود اجناس خارجی و ازدیاد تجارت خارجی در اندیشه ها و دل های مردم ایجاد کرد. و در زمان مناسب ضربه سهمگین خود را وارد نمود. ضربه ای که دربار شاه نیز از آن مصون نماند. در این باره در خاطرات روزانه اعتمادالسلطنه، چنین نوشته شده است :
" طوری مسئله تنباکو مهم است که حتی اندرون شاه به هیچ وجه نمی کشند! شنیدم شاه فرموده بود به زن های خودش که «کی قلیان را حرام کرده؟ بکشید. این چه حرفی است!». یکی از خانم های آبرومند عرض کرده بود : «همان کسی که ماها را به شما حلال کرده ...». شاه فرموده بود : «من میکشم؛ شما هم بکشید». یکی از زن ها گفته بود : «شما دو خواهر را هم با هم گرفتید! تکلیف مردم این نیست که تقلید شما را بکنند». "10
با تنگ شدن عرصه بر عوامل استبداد و استعمار و پس ناکام ماندن مکره های بسیاری که جهت مقابله با فتوای میرزا صورت گرفت.
شاه، عبدالله خان والی را نزد میرزای آشتیانی می فرستد با این پیغام که:"یا باید در ملأ عام قلیان بکشید و یا از ایران خارج شوید." میرزا آشتیانی با کمال صراحت و قاطعیت می گوید: : " نقض حکم حجۀ الاسلام از هیچ رو برایم ممکن نیست؛ ولی از تهران می روم. امروز را مهلت دهید تا وسیله حرکت فراهم کنم؛ فردا البته خواهم رفت."
امین السلطان به دستور شاه، حکم تبعید میرزای آشتیانی را خطاب به نائب السلطنه – حکمران تهران- نوشت.
خبر اخراج بزرگترین روحانی تهران در سراسر شهر پیچید. هیجان مردم را در بر گرفت. مردم تهران، آماده قیام همگانی شده بودند. روز دوشنبه سوم جمادی الثانی، عظیم ترین روز در تاریخ نهضت تنباکو و روز شکسته شدن هیمنه ای بود که غرب برای مدت یک صد سال در ایران ساخته و پرداخته بود ... صبح روز دوشنبه، ابتدا علما و اهل علم دسته دسته از هر محله رو به سنگلج که محل نزدیک ایشان (میرزای آشتیانی) است، روانه شدند.
اول کسی که از علما در آن روز به منزل میرزای آشتیانی وارد شد و همصدا با ایشان گردید، آقا حاج شیخ فضل الله مجتهد نوری بود.
کم کم جمعیت مردم زیاد شد؛ تا قریب ظهر، همینطور فوج فوج از هر صنف به سنگلج آمده، مجتمع شدند.
هنگام ظهر، دیگر نوبت به زنان رسید. زنان نیز دسته دسته، فوج فوج جمع آمده، جمعیت زنان نیز انبوه شد. پس از این جماعت، اول کار زنان بود که روانه بازارها شدند؛ هر دکان گشوده دیدند، خواهی نخواهی بستند تا کار به جایی رسید که در تمامی شهر به این عظمت، یک دکان دیگر گشوده نماند.
این جمعیت زنان با آن انبوهی و کثرت، پس از بستن بازار، تماما سرهایشان را از روی چادر به علامت عزا گل گرفتند و فریاد و فغان کنان رو به ارک دولت رفتند.
جمعیت مردان نیز با گریه و فغان و « وا سلاما » گویان از دنبال زنان روانه شدند. ... در میدان ارک مجتمع شدند ... زنان به زنده و مرده شاه، از قسم و رقم فحش و دشنام و بدگویی و نفرین، ابدا خودداری نداشته، تا آنجا که تصورشان می رسید، از هیچ روی فروگذاری نداشته ...، یک مرتبه ضجه « یا علی » و « یاحسین » از تمامی مخلوق بلند می شد. از چنین هنگامه عظیمی که دفعتا در میدان ارک برپا گردید، تمامی اجزای دولت، خاصه حرمسرای سلطنتی را وحشت و دهشت عظیمی فرا گرفته،خرد و بزرگ دربار مضطرب شدند. ... معتمدالسلطان طاقت از کف داد؛ رو به تنی چند از آنان نمود و مختصر پرخاشی کرد.
هنوز آخرین کلمه از دهانش در نیامده بود که ناگهان زنان انقلابی به سویش حمله ور شدندو پیش از آن که به خود آید، در زیر ضربات مشت و لگد از حال رفت. معین نظام به سوی سربازان مخصوص نایب السلطنه که به شرارت و بدخواهی معروف بودند و به « گروه بی پدران » شهرت داشتند، رفت و به آنان فرمان شلیک داد.
این گروه « بی پدران » نیز به یکباره به طرف همه این معیت زن و دختر و بزرگ و کوچک شلیک کردند.
مسلمانان مانند برگ خزان فرو ریختند. شماره دقیق کشتگان به دست نیامد؛ ولی نوشته شده است که : « عموم مردم را چنان جوش و خروش فرا گرفت که در آن حال هیچ کس از مباشرت جنگ و مصادمت توپ و تفنگ، اصلا اندیشه و پروایی نبود؛ سهل است که از بزرگ و کوچک و زن و مرد، هیچ کس را به جز کشته شدن آرزویی نبود ...»
طبق گزارش « دوبالوا » (وزیر مختار فرانسه): « در ایران، آن روز یک « انقلاب » بود نه یک طغیان. »11
این روز و این واقعه سرمایه و قدرت اجتماعی روحانیت را به منحصه ظهور گذاشت. یکی از ظرافت های تاریخ این است که این روز را می توان با روز 15 خرداد 1342 مقایسه کرد. چرا که در این روز همانند 15 خرداد مردم برای دفاع از عالم دینی قیام کردند. نکته جالب تر آنکه همانگونه که 15 سال پس از 15 خرداد 42 انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. درست پس از 15 سال از این قیام مردمی که در اعتراض به تبعید میرزای آشتیانی صورت گرفته بود، انقلاب مشروطه به پیروزی رسید.
از این واقعه و همچنین همه آنچه که پیشتر به آن اشاره شد می توان نتیجه گرفت که، اندیشه اقتصادی و استقلال طلبانه میرزای شیرازی و شاگردان او مبتی بر «عدم وابستگی اقتصادی و حمایت از تولید ملی» بوده که طی فرآیندی با مدیریت مرجعیت دینی به قیام عظیم تحریم تنباکو و لغو امتیاز رژی منجر شد است.
اما در این مقطع متوقف نشد چرا که اندیشه حمایت از تولید ملی توسط مرحوم حضرت آیت الله آقا نجفی اصفهانی به همراه برادرش حاج آقا نورالله در جهت مقابله با تسلط و نفوذ اقتصادی ممالک استعماری امتداد یاقت و به اقدامات بسیاری منجر شد که شاید در تاریخ معاصر بی نظیر باشد.
جدایی از عملکرد درخشان ایشان در ماجرای نهضت تحریم تنباکو، با حمایت های بی دریغ آقا نجفی و تلاش های مستمر آقا نورالله و همراهی برخی علما و تجار متدین آن روزگار، جهت تولید اجناس داخلی و بی نیازی از اجناس خارجی شرکت اسلامیه به سال 1316 ه.ق تأسیس و تحریم منسوجات فرنگی و کاربرد اقمشه بافندگان وطنی در قالب شرکت اسلامیه، به تدریج یک جریان و حرکت عمومی در سراسر کشور شد.12
پی نوشت و منابع:
1. ابراهیم صفایی، اسناد سیاسی دوره قاجاریه، تهران، بابک، 1357
2.دکتر موسی نجفی – موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1388
3. ابراهیم صفایی، اسناد سیاسی دوره قاجاریه، تهران، بابک، 1357
4. همان
5. علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج اول، تهران، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع)، ص 106
6. دکتر موسی نجفی – موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1388
7. شیخ حسن کربلایی، رساله « تاریخ دخانیه » کتاب سده تحریم تنباکو ، دفتر دوم
8.همان
9.همان
10. محمد حسن خان اعتماد السلطنه، چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه (جلد اول المآثر والآثار) به کوشش ایرج افشار. تهران، انتشارات اساطیر، 1363.
11. دکتر موسی نجفی – موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1388
12. روزنامه حبل المتین. ش 20. دوشنبه 14 ی القعده
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : نهضت تحریم تنباکو, حمایت علما, تولید ملی, میرزای شیرازی, ,